طاهره قره العین کیست و بهائیت چه کرد؟

طاهره قره العین کیست و بهائیت چه کرد؟

در شهر قزوین، چهار برادر فاضل بودند که دو برادر بزرگتر، از فقهای برجسته بشمار می آمدند.

در سال ۱۲۳۰، خداوند دختری به برادر دوم داد که نامش را (طاهره یا ام سلمه و یا زرین تاج) گذاشت. طاهره، دختری زیبا و با استعداد بود. هنگام ازدواج، به عقد پسر عمویش -ملا محمد- در آمد و صاحب سه فرزند شد. نزد پدر و عموی بزرگش (شهید ثالث، آیت الله محمد تقی برغانی) دانش آموزی می کرد.

در این میان طاهره، بوسیله عموی کوچکش (او از شاگردان شیخ احمد احسایی بود و به سید کاظم رشتی ابراز ارادت می کرد) با شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی آشنا شد، کتاب های آنها را می خواند و با سید کاظم به نامه نگاری نشست. در پی این نامه نگاری ها بود که سید کاظم رشتی او را قره العین یعنی نورچشمی خواند. پس از مدتی در سال ۱۲۵۹ مشتاق دیدار او شد؛ از همسر و فرزندانش دست کشید و راهی عتبات شد. در این هنگام، سید کاظم فوت کرد و طاهره او را ندید. به امید دیدار جانشین، در کربلا ماند و بوسیله چند تن از ارادتمندان باب (حروف حی)، با سید باب آشنا شد و به نامه نگاری پرداخت.


سید در پی این نامه نگاری ها، علاقه ویژه ای به پیدا کرد، چرا که در کتاب احسن القصص، آیاتی را به او اختصاص داده است که به چند نمونه از آن اشاره می کنیم: -یا قره العین قل انّ الله قره العین، عقل منفصل سید باب بود، خدمات شایان و فعالیتهای قابل توجهی در ترویج مسلک سید باب نمود. سید باب نیز به پاس خدمات او، در جای جای تفسیر سوره یوسف آیاتی را به او اختصاص داده و در باره او نازل کرده است. علاقه سید باب به قره العین را اگر به جاهای دیگر مرتبط نکنیم، مسلما به پاس زیرکی و هوشیاریهایی است که در خدمت به آیین او ارایه کرده است.


صدای او که در نسخ احکام و عقاید بلند شده بود از عراق آغاز شد و در وقایع قزوین، تهران و خصوصا بدشت ایران به اوج رسید. چرا که او در ابتدای ظهور باب، در کربلا و بغداد بود و در سال ۱۲۶۳ به ایران آمد. نقل شده است قدوس (حاج محمد علی بار فروشی) که به همراه ملا حسین بشروئی در قلعه طبرسی متحصن شده بود، در اوقات نماز، سجاده انداخته و به نمازهای فریضه و نافله مشغول بود، ناگهان قره العین شمشیر برهنه در دست آمد و گفت: در هم پیچ، دوران وردها و سجاده گذشته است و باید به میدان عشق و فدا آماده شد. در روزی از روزها، لباس ترمه ای که بها به او هدیه کرده بود بر تن کرد و بی حجاب با شمشیر برهنه بر اسب نشست و دایم می گفت: این سعید العلما و اتباعه؟ حاضرین می گفتند: کلهم ماتوا. باز می گفت: أین شقیُّ الأشقیاء و اشیاعه؟ و آنان می گفتند: کُلُّهم فاتوا. 1

 

همچنین سید باب در باره طاهره می گوید: آنچه از قره العین می پرسید: بدانید که او به خدایش ایمان آورد و با نفس خود مخالفت کرد، از عدل خدا ترسان است و از روز دیدار رب رعایت می کند. آن چه از آیات و خبرها و آثار بیان می کند، از سوی ماست. دوست ندارم کسی او را انکار کند، اگر چه سخن های او از عقل شما دور باشد.2

 

این کلام سید، بیانگر تام الاختیار بودن طاهره است به این معنا که: شخص باب به او اجازه داده است تا با آسودگی خاطر و آزادی عمل -هر گونه بخواهد- در مسلک باب تصرف کند.

پانوشت:

1. ظهور حق، ج۳، ص۳۲۵- ۳۲۹.

2. ظهور حق، ج۳، ص۳۳۱

تناقضات گفتاری و نوشتاری بهائیت

تناقضات گفتاری و نوشتاری بهائیت
 
 
ابو الفضل گلپایگانى در صفحه 38 فرائد مینویسد: «چون در سنه دویست و شصت هجریه‏ حضرت حسن بن على العسكرى علیهم السلام وفات فرمود و ایام غیبت فرا رسید و امر دیانت بآراء و انظار فقها منوط و محول گشت» و در صفحه 11 میگوید: «دلها بر این امید هزار و دویست و شصت سال همى آرمید تا آنكه انجم درى الهى از افق فارس بتابید و شعله نورانیه نار حقیقیه از شیراز برافروخته و آشكار گشت و صیحه قائم موعود از جمیع بلاد ارتفاع یافت»!! تا آنكه بارقه روح القدس از اراضى مقدسه بدرخشید و شمس جمال عیسوى از افق بیت المقدس طالع گردید».
و در صفحه 16 میگوید: «ظهور اول ظهور قائم موعود و ظهور ثانى ظهور حسینى بلسان اهل تشیع و ظهور مهدى و نزول روح اللَّه باصطلاح اهل تسنن»!
گلپایگانى در اینجا تصریح به غیبت قائم موعود پسر امام حسن عسكرى كرده، در صورتى كه بهائیها عقیده به غیبت ندارند! و میگویند: میرزا على محمد پسر میرزا رضا بزاز شیرازى و مادرش زنى بنام خدیجه بوده و در سال 1235 در شیراز متولد شده است.
از این گذشته معلوم نیست پسر امام حسن عسكرى بعد از غیبت طولانى چرا بجاى مكه از شیراز سر در آورد؟!
چطور حضرت عیسى كه قبل از عروج بآسمان روح اللَّه و فرزند مریم دوشیزه بوده در موقع ظهور قلب ماهیّت داد و یك دفعه امام حسین شد؟! آنهم نه حسین بن على بن ابى طالب، بلكه حسین على پسر میرزا عباس نورى مازندرانى متولد در روستای نور آن هم در سال 1234؟!
بعلاوه این تقسیمى كه ابو الفضل كرده كه نزد اهل تشیّع قائم و ظهور حسینى و نزد اهل تسنّن مهدى و نزول عیسى غلط است، زیرا شیعه و سنى به مهدى موعودى(عج) عفیده دارند كه جهان را در زمان خود با قیام و جنگ پر از عدل و داد میكند، پس از آن كه پر از ظلم و جور شده باشد.
از همه اینها گذشته:
1. حضرت عیسی و امام حسین (ع) دو نفرند نه یک نفر که هر دو را میرزا حسینعلی بدانیم.
2. اگر به فرض محال، مهدى (ع) همان سید باب و حضرت عیسى و امام حسین (ع) میرزا حسینعلى بوده‏اند، آمدند چه كنند، و چه كردند؟ كدام دولت ظالم را بر انداختند؟ سلطنت و قدرت آنها كجاست؟ آیا همین كه چند نفر بهائى شهمیرازدى و سنگسرى ساده، بآنها دل بستند، آن سلطنت مطلقه و قدرت بزرگ جهانى تحقّق پیدا میكند؟!
بیچاره بهائیان ساده، صد و اندی سال است که آمده و رفته و به خیال خامشان ظهور ثانی و روح الله و قیام حسینی هم سپری شده، عباس افندی و شوقی هم آمدند و کامروا شدند، هنوز به اندازه یکی از احزاب دنیا پیشرفت نکرده اند.
او پیروان را دلخوش كرده است كه این صد سال دوره سختى و ناراحتى بوده، و ظهور امر اللَّه و غلبه بر عالم در صد سال بعد از این خواهد بود!!


از همه بدبخت‏تر خفّاش بود                   كو عدوى آفتاب فاش بود
 
منبع: مهدى موعود، ص :

تحری حقیقی حقیقت در کلام سرکرده بهائیت

یکی از اصول دوازده گانه بهائیت تحری حقیقت است که حقیقتی شگرف دارد.
بهائیان با این اصل، هر آن کس را که به حقیقت دست یابد، از امکانات طبیعی محروم می سازند؛ قبول ندارید، این سخن خود حسینعلی نوری (پیامبر بهائیان) است که می گوید:

«الیوم هر نفسی بر احدی از معرضین من اعلاهم او من ادناهم ذکر انسانیت نماید ، از جمیع فیوضات رحمانی محروم است تا چه رسد که بخواهد از برای آن نفوس اثبات رتبه و مقام نماید.»1
این نکته شایان توجه است که پیامبر خدا هیچ گاه نکات ادبیاتی را زیر پای نمی گذارد چه رسد به اینکه چنین محتوایی را بگوید. این جمله معلوم نیست عربی است یا فارسی؟


پانوشت:
1. کتاب بدیع ، ص 140

تساوی حقوق و زن بهائی در تعالیم دوازده گانه بهائیت

تساوی حقوق و زن بهائی در تعالیم دوازده گانه بهائیت

 

یکی از شعارهای جنجالی و پر مخاطب بهائیت، تساوی حقوق زن و مرد است. از این رو، برای اینکه این تساوی را از همه جهات دیده باشند، تساوی سن بلوغ دختران و پسران را پیش کشیدند.
بازی بازی، با طبیعت هم بازی
و این چنین شد که گافی بس بزرگ دادند...

به نظر شما، آیا خدای سبحان سن بلوغ را پس از آفرینش انسان تغییر داده است؟
مگر خدا هم مانند ما انسانهاست که امروز چیزی را بفهمد که دیروز نمی دانسته؟
این تغییر عقیده هایی که ما انسانها داریم، نشانه نادانی و ناتوانی ماست در حالی که این جهل و سستی در خدای دانا و توانا راه ندارد.
چگونه می شود که دختران در طول آفرینش 9 ساله بالغ می شدند، لیکن به دلخواه انسانی چون حسینعلی بهاء، یکباره این سن، به 15 سالگی تغییر کند. درست است که این سن بر اثر عواملی می تواند چند ماه تغییر کند، لیکن نه یکباره 6 سال زیاد شود؛ این تغییر، جز این است که نعوذ بالله خدا نسبت به عواملی جاهل بوده و یکباره تغییر نظر داده است؟ جز این است که نعوذ بالله خدای سبحان عالم و دانای مطلق نیست؟

ما می گوییم بهائیان گاف داده اند؛ چرا، چون دختران در 9 سالگی آثار بلوغ (مانند، عادت و ...) را در خود می یابند ؛ حال چگونه می شود آثارش بلوغ در 9 سالگی ظاهر گردد، لیکن دختران بهائی در 15 سالگی بالغ شوند.
این ادعای بهائیان از شگفتیهای بهائیت است

چرا بهائیان دین را از سیاست جدا میکنند؟

چرا بهائیان دین را از سیاست جدا میکنند؟
 

شعار دین از سیاست جداست، از شعارهای فریبنده بهائیان و استکبار است تا به اسم سیاست دین را کنار زده و هر گونه که می خواهند با مردم رفتار کنند.
از شعارهای بهائیان این است که اگر یک بهائی در سیاست مداخله کرد، از بهائیت خارج شده است در حالی که این فرقه کاملا سیاسی است. با گذری در تاریخ پهلوی و بررسی وزرای آن دوران،به حقیقت دین از سیاست جدای بهائیان بر می خوریم؛ چون اگر دین از سیاست جدا بود نباید پستهای کلیدی کشور مثل وزارت و صدر اعظمی و ... را بهائیان می گرفتند. از جمله آنها همین هویدا است که از بهائیان شناسنامه دار بود. بی بی سی پیوسته در جنجالهای پس از انتخابات با آوردن بهائیان از مخالفان نظام طرفداری می کرد و در جریان عاشورا دیدیم که بسیاری از دستگیر شدگان، بهائی بودند با اینکه جریان عاشورا کاملا سیاسی بود.

در جریان انرژی اتمی ایران که یکی از شروط، فعالیت بهائیان در ایران بود و مانند این کارهای سیاسی بسیار بوده، هست و خواهد بود...
درباره این که ببینیم دین از سیاست جداست یا نه باید پیش از هر چیز، معنای سیاست روشن شود تا در پرتوی آن، رابطه دین با سیاست آشکار گردد.
در اینجا برای واژه سیاست، دو معنا بیان خواهیم کرد:

1. سیاست را به معنای تزویر، نیرنگ و به کار گرفتن هر نوع وسیله ممکن در جهت رسیدن به هدف، بدانیم. در این معنا «هدف، وسیله را توجیه می کند.» بدیهی است سیاست بدین معنا، گذشته از این که سیاست به معنای واقعی کلمه نبوده بلکه جز حیله و تقلب چیزی نیست و با دین سازگار نخواهد بود.

2. آن که سیاست را به معنای تدبیر امور زندگی یک جامعه از راه اصول صحیح اسلامی در زمینه های گوناگون، تفسیر کنیم. سیاست به این معنا، همان اداره امور مسلمانان در پرتو قرآن و سنت است و جزء دین بوده و هرگز از آن جدا نخواهد بود.


اینک برخی از دلایل هماهنگی دین با سیاست و لزوم تشکیل حکومت را یادآور می شویم:
روشن ترین گواه این گفتار، روشن پیامبر گرامی در دوران پر فراز و نشیب رسالت است. با مطالعه گفتار و کردار رسول خدا صل الله علیه و آله وسلم، مانند خورشید روشن می شود که آن حضرت، از آغاز دعوت خویش در پی پدید آوردن یک حکومت نیرومندف بر پایه ایمان به خدا بود که توانایی پی ریزی و طرح ها و برنامه های اسلام را داشته باشد. شایسته است در اینجا به برخی از شواهدی که بیانگر این همت بلند پیامبر است، اشاره کنیم: پیامبر، پایه گذار حکومت اسلامی است:

1. آن گاه که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم مأموریت یافت تا دعوت خود را آشکار کند، با روش های گوناگون، به تشکیل هسته های مبارزه و هدایت و گردآوری نیروهای مسلمان پرداخت و در این راستا، با گروه هایی که از دور و نزدیک به زیارت کعبه می آمدند، ملاقات می کرد و آنان را به سوی اسلام دعوت می کرد و در این میان، با دو گروه از مردم مدینه در محل عقبه به گفتگو نشست و آنان پیمان بستند تا آن حضرت را به شهر خود دعوت کنند و از او حمایت کنند و بدین سان، نخستین گامهای سیاستگذاری آن حضرت، در جهت تأسیس دولت اسلامی، برداشته شد.

2. رسول خدا صل الله علیه و آله وسلم، پس از هجرت به شهر مدینه، اقدام به پایه گذاری و تشکیل یک سپاه نیرومند و با صلابت پرداخت، ارتشی که در دوران رسالت وی، هشتاد و دو نبرد گوناگونف شرکت کرد و با پیروزی های درخشان خود، موانع تشکیل حکومت اسلامی را از سر راه اسلام برداشت.

3. پس از استقرار حکومت اسلامی در مدینه، پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم، با اعزام سفیران و ارسال نامه های تاریخی، با قطب های نیرومند سیاسی و اجتماعی عصر خود، ارتباط بر قرار کرد و با بسیاری از سران گروه ها، پیمان اقتصادی، سیاسی و یا نظامی بست.

تاریخ، زندگانی پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم و ویژگی های نامه های آن حضرت به:

کسری امپراطور ایران، قیسر پادشاه روم، مقوقس سلطان مصر و نجاشی فرمانراوی حبشه و دیگر زمامداران آن زمان را ضبط کرده است. برخی از محققان، اکثر نامه های یاد شده را در رساله ای جداگانه گرد آورده اند.

4. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم، به منظور پیشبرد اهداف اسلام و انسجام هر چه بیشتر پایه های حکومت اسلامی، برای بسیاری از قبایل و شهرها فرمانروا تعیین کرد. به عنوان مثال، نمونه ای از اقدام آن حضرت در این زمینه را می نویسم:
پیامبر اعظم صل الله علیه و آله و سلم، رفاعه بن زید را به عنوان نماینده خود، به سوی قبیله خویش فرستاد و در نامه ای نوشت:

«به نام خدای بخشایندة مهربان، این نامه ای است از محمّد، پیامبر خدا برای رفاعه بن زید.
من او را به سوی قوم خود و توابع آن فرستادم تا آنان را به سوی خدا و پیامبرش دعوت کند. پس هر کس دعوت او را بپذیرد، از حزب خدا و پیامبر او خواهد بود و هر کس از او روی بگرداند، تنها دو ماه فرصت امان دارد. با در نظر گرفتن این گونه رفتارها و اقدام ها از پیامبر اکرم صل الله علیه و آل و سلم، شکی نیست که وی از آغاز بعثت در پی تشکیل حکومتی نیرومند بوده تا در پرتو آن، احکام جهان شمول اسلام، در تمام زوایای زندگانی جوامع بشری، تحقق یابد.

آیا کارهایی از قبیل پیمان بستن با گروه ها و قبایل متنفذ، بنیانگذاری ارتشی نیرومند، اعزام سفیر به کشورهای گوناگون، هشدار به پادشاهان و فرمانروایان و مکاتبه با آنان، فرستادن استانداران و فرمانداران به شهرها و بخش های دور و نزدیک و مانند این کارها، جز «سیاستِ» به معنای تدبیر در ادارة شؤون جامعه، نام دیگری دارد؟
گذشته از سیره پیامبر، رفتار خلفای راشدین برای مسلمانان، به ویژه روشن امیرمؤمنان علی علیه السلام برای هر دو گروه شیعه و سنی، در عصر خلافت و حکومت خویش نیز، «بر هماهنگی دین با سیاست» گواهی دارد. دانشمندان هر دو گروه اسلامی، دلیل گسترده ای از کتاب و سنت بر لزوم حکومت و مدیرت امور جامعه، ارائه کرده اندکه به عنوان نمونه برخی از آنها را یاد آور می شویم:

1. ابوالحسن ماوردی در کتاب احکام سلطانیه می نویسد:
امامت و حکومت، به منظور جانشینی و پیگیری نبوت، قرار داده شده است تا سبب پاسداری از دین و سیاست و تدبیر امور دنیا گردد و برقراری حکومت برای کسی که آن را بر پا می دارد، به اتفاق و اجماع مسلمانان، واجب است. این دانشمند اسلامی، که یکی از علمای مشهور اهل سنت است، در مقام اثبات این معنا، به دو نوع دلیل اشاره می کند:
أ‌. دلیل عقلی: او در این باره می نویسد:
زیرا این در سرشت خردمندان است که از رهبری پیروی کنند تا آنان را از ستم کردن بر یکدیگر بازدارد و به هنگام نزاع، آنان را از هم جدا سازد و اگر فرمانروایان نباشند، مردم پراکنده آشفته می گردند و کارآمدی خود را از دست می دهند.
ب‌. دلیل شرعی، در این باره نیز می نویسد:
ولی، دلیل شرعی بر واگذاری کارها به ولی و فرمانروای در دین، وارد شده، خدای برزگ می فرماید: «ای ایمان آورندگان، از خدا و پیامبر صاحبان امر پیروی کنید.» پس خدا پیروی از صاحبان امر را بر ما واجب فرموده و آنان پیشوایان و فرمانروایان بر ما هستند.

2. شیخ صدوق رحمه الله علیه نیز به نقل از فضل بن شاذان، روایت می کند که به امام علی بن موسی الرضا علیه السلام منسوب است، در ضمن این روایت بلند، فرازهایی از سخنان آن حضرت پیرامون ضرورت تشکیل حکومت، وجود دارد که برخی از آنها را یادآور می شویم:
«ما هیچ گروه و امتی را نمی یابیم که بدون فرمانروا و رییس بتواند به زندگی و بقای خود ادامه دهد. فرمانروایی که در شؤون دین و دنیا به او نیاز است. پس از حکمت خدای حکیم به دور است که مردم را از آن چه به آن نیاز دارند و بدون آن نمی توانند روی پای خود بایستند، فروگذارد. پس مردم، همراه با فرمانروا با دشمنان هود می جنگند و به حکم او، غنیمت ها و دستاوردهای در جنگ را تقسیم می کنند و به فرمان او، نمازهای جمعه و جماعت را برپا می دارند و حاکم است که ستمگران را از ستمدیدگان باز می دارد.
البته، تشریح همه روایات و تحلیل سخنان گوناگون فقهای اسلامی، از دیدگاه فقاهت، در این نوشتار کوتاه نمی گنجد.
با بررسی فراگیر فقه اسلامی نیز روشن می گردد که بخش بزرگی از قوانین شرعی، بدون برپا کردن یک حکومت نیرومند، تحقق نمی یابد.
اسلام، ما را به جهاد و دفاع و دادخواهی از ستمگر و حمایت از ستمدیده و اجرای حدود و تعزیرات شرعی و امر به معروف و نهی از منکر در چهارچوبی گسترده و برقراری یک نظام مالی مدوّن و پاسداری از وحدت جامعه، دعوت می کند و روشن است که اهداف یاد شده، بدون برخورداری از یک نظام توانا و حکومت منسجم، نمی تواند جامه عمل بپوشد.
زیرا حمایت از شرع مقدس و دفاع از حریم اسلام، به ارتشی سازمان یافته نیاز دارد و تشکیل یک چنین سپاه نیرومند، مستلزم برپایی حکومتی قوی بر پایه ارزش های اسلامی است؛ نیز، اجرای حدود و تعزیرات به منظور برپای داشتن فرایض و پیشگیری از گناهان نیز گرفتن حق ستمدیدگان از ستمکاران و سایر موارد یاد شده، بدون یک نظام و تشکیلات هماهنگ و توانا، امکان پذیر نیست و یا موجب آشوب و هرج و مرج می شود.

گرچه دلایل لزوم برپایی حکومت در اسلام، به آنچه بیان گردید، محدود نمی شود، لیکن از دلایل یاد شده به خوبی روشن می شود که نه تنها دین از سیاست جدا نیست که تشکیل حکومت اسلامی بر پایه نظام ارزشی شرع مقدس، یک ضرورت غیر قابل اجتناب و وظیفه جوامع اسلامی در سراسر جهان است

احكام بهائيّت

احكام بهائيّت

احكام اعلام شده از جانب حسينعلي بهاء بر اساس احكامي است كه از جانب علي محمد باب در كتاب بيان آمده است. البته در فلسفه و فروع تفاوتهايي بين اين دو مي باشد.

1- نماز و روزه: به عقيده بهائيان از اول بلوغ واجب مي شود- نماز ميت از نظر آنان 7ركعتي است.

 

2- قبله: به نظر بهائيان جهت قبله همان جايگاه جسد بهاءالله در عكا است.

3-محارم: ازدواج با محارم در اين آيين مگربا زن پدر منع نشده است.

4-عيد: روز ولادت ميرزا حسينعلي و روز بعثت باب اعياد واجب است.

 

5- ازدواج با بيش از دو زن حرام است ولي خود ميرزا به دو سه زن هم قناعت نكرده است.

6- معاملات ربوي آزاد است، حجاب زنان و ترك تراشيدن ريش مردان ملغي شده است.

-يكي از ابداعات بهاءالله نفي روحانيت و نهي نمودن اين نهاد است.

-بعد از علي محمدباب 8 نفر ادعاي من يظهره الله كردند كه هيچكدام به موفقيت ميرزا حسينعلي نوري نبوده اند.

-در كتابهاي مذهبي بهائيان از دخالت درسياست منع شده اند.
-ميرزا حسينعلي نوري مي گويد: اين حزب بهائيان در مملكت هر دولتي ساكن شود بايد به امامت و صدق و صفا با آن دولت رفتار نمايد.

منبع :مجله جام جم، ویژه نامه کژ راهه