چرا بهائیان دین را از سیاست جدا میکنند؟
شعار دین از سیاست جداست، از شعارهای فریبنده بهائیان و استکبار است تا به اسم سیاست دین را کنار زده و هر گونه که می خواهند با مردم رفتار کنند.
از شعارهای بهائیان این است که اگر یک بهائی در سیاست مداخله کرد، از بهائیت خارج شده است در حالی که این فرقه کاملا سیاسی است. با گذری در تاریخ پهلوی و بررسی وزرای آن دوران،به حقیقت دین از سیاست جدای بهائیان بر می خوریم؛ چون اگر دین از سیاست جدا بود نباید پستهای کلیدی کشور مثل وزارت و صدر اعظمی و ... را بهائیان می گرفتند. از جمله آنها همین هویدا است که از بهائیان شناسنامه دار بود. بی بی سی پیوسته در جنجالهای پس از انتخابات با آوردن بهائیان از مخالفان نظام طرفداری می کرد و در جریان عاشورا دیدیم که بسیاری از دستگیر شدگان، بهائی بودند با اینکه جریان عاشورا کاملا سیاسی بود.
در جریان انرژی اتمی ایران که یکی از شروط، فعالیت بهائیان در ایران بود و مانند این کارهای سیاسی بسیار بوده، هست و خواهد بود...
درباره این که ببینیم دین از سیاست جداست یا نه باید پیش از هر چیز، معنای سیاست روشن شود تا در پرتوی آن، رابطه دین با سیاست آشکار گردد.
در اینجا برای واژه سیاست، دو معنا بیان خواهیم کرد:
1. سیاست را به معنای تزویر، نیرنگ و به کار گرفتن هر نوع وسیله ممکن در جهت رسیدن به هدف، بدانیم. در این معنا «هدف، وسیله را توجیه می کند.» بدیهی است سیاست بدین معنا، گذشته از این که سیاست به معنای واقعی کلمه نبوده بلکه جز حیله و تقلب چیزی نیست و با دین سازگار نخواهد بود.
2. آن که سیاست را به معنای تدبیر امور زندگی یک جامعه از راه اصول صحیح اسلامی در زمینه های گوناگون، تفسیر کنیم. سیاست به این معنا، همان اداره امور مسلمانان در پرتو قرآن و سنت است و جزء دین بوده و هرگز از آن جدا نخواهد بود.
اینک برخی از دلایل هماهنگی دین با سیاست و لزوم تشکیل حکومت را یادآور می شویم:
روشن ترین گواه این گفتار، روشن پیامبر گرامی در دوران پر فراز و نشیب رسالت است. با مطالعه گفتار و کردار رسول خدا صل الله علیه و آله وسلم، مانند خورشید روشن می شود که آن حضرت، از آغاز دعوت خویش در پی پدید آوردن یک حکومت نیرومندف بر پایه ایمان به خدا بود که توانایی پی ریزی و طرح ها و برنامه های اسلام را داشته باشد. شایسته است در اینجا به برخی از شواهدی که بیانگر این همت بلند پیامبر است، اشاره کنیم: پیامبر، پایه گذار حکومت اسلامی است:
1. آن گاه که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم مأموریت یافت تا دعوت خود را آشکار کند، با روش های گوناگون، به تشکیل هسته های مبارزه و هدایت و گردآوری نیروهای مسلمان پرداخت و در این راستا، با گروه هایی که از دور و نزدیک به زیارت کعبه می آمدند، ملاقات می کرد و آنان را به سوی اسلام دعوت می کرد و در این میان، با دو گروه از مردم مدینه در محل عقبه به گفتگو نشست و آنان پیمان بستند تا آن حضرت را به شهر خود دعوت کنند و از او حمایت کنند و بدین سان، نخستین گامهای سیاستگذاری آن حضرت، در جهت تأسیس دولت اسلامی، برداشته شد.
2. رسول خدا صل الله علیه و آله وسلم، پس از هجرت به شهر مدینه، اقدام به پایه گذاری و تشکیل یک سپاه نیرومند و با صلابت پرداخت، ارتشی که در دوران رسالت وی، هشتاد و دو نبرد گوناگونف شرکت کرد و با پیروزی های درخشان خود، موانع تشکیل حکومت اسلامی را از سر راه اسلام برداشت.
3. پس از استقرار حکومت اسلامی در مدینه، پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم، با اعزام سفیران و ارسال نامه های تاریخی، با قطب های نیرومند سیاسی و اجتماعی عصر خود، ارتباط بر قرار کرد و با بسیاری از سران گروه ها، پیمان اقتصادی، سیاسی و یا نظامی بست.
تاریخ، زندگانی پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم و ویژگی های نامه های آن حضرت به:
کسری امپراطور ایران، قیسر پادشاه روم، مقوقس سلطان مصر و نجاشی فرمانراوی حبشه و دیگر زمامداران آن زمان را ضبط کرده است. برخی از محققان، اکثر نامه های یاد شده را در رساله ای جداگانه گرد آورده اند.
4. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم، به منظور پیشبرد اهداف اسلام و انسجام هر چه بیشتر پایه های حکومت اسلامی، برای بسیاری از قبایل و شهرها فرمانروا تعیین کرد. به عنوان مثال، نمونه ای از اقدام آن حضرت در این زمینه را می نویسم:
پیامبر اعظم صل الله علیه و آله و سلم، رفاعه بن زید را به عنوان نماینده خود، به سوی قبیله خویش فرستاد و در نامه ای نوشت:
«به نام خدای بخشایندة مهربان، این نامه ای است از محمّد، پیامبر خدا برای رفاعه بن زید.
من او را به سوی قوم خود و توابع آن فرستادم تا آنان را به سوی خدا و پیامبرش دعوت کند. پس هر کس دعوت او را بپذیرد، از حزب خدا و پیامبر او خواهد بود و هر کس از او روی بگرداند، تنها دو ماه فرصت امان دارد. با در نظر گرفتن این گونه رفتارها و اقدام ها از پیامبر اکرم صل الله علیه و آل و سلم، شکی نیست که وی از آغاز بعثت در پی تشکیل حکومتی نیرومند بوده تا در پرتو آن، احکام جهان شمول اسلام، در تمام زوایای زندگانی جوامع بشری، تحقق یابد.
آیا کارهایی از قبیل پیمان بستن با گروه ها و قبایل متنفذ، بنیانگذاری ارتشی نیرومند، اعزام سفیر به کشورهای گوناگون، هشدار به پادشاهان و فرمانروایان و مکاتبه با آنان، فرستادن استانداران و فرمانداران به شهرها و بخش های دور و نزدیک و مانند این کارها، جز «سیاستِ» به معنای تدبیر در ادارة شؤون جامعه، نام دیگری دارد؟
گذشته از سیره پیامبر، رفتار خلفای راشدین برای مسلمانان، به ویژه روشن امیرمؤمنان علی علیه السلام برای هر دو گروه شیعه و سنی، در عصر خلافت و حکومت خویش نیز، «بر هماهنگی دین با سیاست» گواهی دارد. دانشمندان هر دو گروه اسلامی، دلیل گسترده ای از کتاب و سنت بر لزوم حکومت و مدیرت امور جامعه، ارائه کرده اندکه به عنوان نمونه برخی از آنها را یاد آور می شویم:
1. ابوالحسن ماوردی در کتاب احکام سلطانیه می نویسد:
امامت و حکومت، به منظور جانشینی و پیگیری نبوت، قرار داده شده است تا سبب پاسداری از دین و سیاست و تدبیر امور دنیا گردد و برقراری حکومت برای کسی که آن را بر پا می دارد، به اتفاق و اجماع مسلمانان، واجب است. این دانشمند اسلامی، که یکی از علمای مشهور اهل سنت است، در مقام اثبات این معنا، به دو نوع دلیل اشاره می کند:
أ. دلیل عقلی: او در این باره می نویسد:
زیرا این در سرشت خردمندان است که از رهبری پیروی کنند تا آنان را از ستم کردن بر یکدیگر بازدارد و به هنگام نزاع، آنان را از هم جدا سازد و اگر فرمانروایان نباشند، مردم پراکنده آشفته می گردند و کارآمدی خود را از دست می دهند.
ب. دلیل شرعی، در این باره نیز می نویسد:
ولی، دلیل شرعی بر واگذاری کارها به ولی و فرمانروای در دین، وارد شده، خدای برزگ می فرماید: «ای ایمان آورندگان، از خدا و پیامبر صاحبان امر پیروی کنید.» پس خدا پیروی از صاحبان امر را بر ما واجب فرموده و آنان پیشوایان و فرمانروایان بر ما هستند.
2. شیخ صدوق رحمه الله علیه نیز به نقل از فضل بن شاذان، روایت می کند که به امام علی بن موسی الرضا علیه السلام منسوب است، در ضمن این روایت بلند، فرازهایی از سخنان آن حضرت پیرامون ضرورت تشکیل حکومت، وجود دارد که برخی از آنها را یادآور می شویم:
«ما هیچ گروه و امتی را نمی یابیم که بدون فرمانروا و رییس بتواند به زندگی و بقای خود ادامه دهد. فرمانروایی که در شؤون دین و دنیا به او نیاز است. پس از حکمت خدای حکیم به دور است که مردم را از آن چه به آن نیاز دارند و بدون آن نمی توانند روی پای خود بایستند، فروگذارد. پس مردم، همراه با فرمانروا با دشمنان هود می جنگند و به حکم او، غنیمت ها و دستاوردهای در جنگ را تقسیم می کنند و به فرمان او، نمازهای جمعه و جماعت را برپا می دارند و حاکم است که ستمگران را از ستمدیدگان باز می دارد.
البته، تشریح همه روایات و تحلیل سخنان گوناگون فقهای اسلامی، از دیدگاه فقاهت، در این نوشتار کوتاه نمی گنجد.
با بررسی فراگیر فقه اسلامی نیز روشن می گردد که بخش بزرگی از قوانین شرعی، بدون برپا کردن یک حکومت نیرومند، تحقق نمی یابد.
اسلام، ما را به جهاد و دفاع و دادخواهی از ستمگر و حمایت از ستمدیده و اجرای حدود و تعزیرات شرعی و امر به معروف و نهی از منکر در چهارچوبی گسترده و برقراری یک نظام مالی مدوّن و پاسداری از وحدت جامعه، دعوت می کند و روشن است که اهداف یاد شده، بدون برخورداری از یک نظام توانا و حکومت منسجم، نمی تواند جامه عمل بپوشد.
زیرا حمایت از شرع مقدس و دفاع از حریم اسلام، به ارتشی سازمان یافته نیاز دارد و تشکیل یک چنین سپاه نیرومند، مستلزم برپایی حکومتی قوی بر پایه ارزش های اسلامی است؛ نیز، اجرای حدود و تعزیرات به منظور برپای داشتن فرایض و پیشگیری از گناهان نیز گرفتن حق ستمدیدگان از ستمکاران و سایر موارد یاد شده، بدون یک نظام و تشکیلات هماهنگ و توانا، امکان پذیر نیست و یا موجب آشوب و هرج و مرج می شود.
گرچه دلایل لزوم برپایی حکومت در اسلام، به آنچه بیان گردید، محدود نمی شود، لیکن از دلایل یاد شده به خوبی روشن می شود که نه تنها دین از سیاست جدا نیست که تشکیل حکومت اسلامی بر پایه نظام ارزشی شرع مقدس، یک ضرورت غیر قابل اجتناب و وظیفه جوامع اسلامی در سراسر جهان است